و ان لحظات که انسان در پی گرد هم اوردن تکه تکه های جان خویشتن است،
و به جانش خوره ی ناسازگاری
و کرختی تنهایی از فرط چندگانگی،افتاده،لحظه ایست که
بر خلاف تصورش،نه چنان داغ و سوزان
و نه چنان سرد و منجمد،که شاید بارانی است
برای حاصل زراعت عمر.
تکه پاره های وجود یک انسان،
ناگزیر،متناقض.
اما در یک واحد قابل گنجانده شدنند،
و متعلق به عالم درون،
که اجتماع این ابعاد،آنرا کامل میسازد
وجوه حیوانی اش را بیدار کرده، وجوه عقلانی اش را به کار میگیرد،و به بعد احساسی اش جان دوباره می بخشد.
انسان،
با ذهنی مملو از خوبیها و بدیهای ساختگی
که شاید با گذر زمان،معنایشان را با یکدیگر تعویض میکنند،در طول یک عمر و معنایی بی معنا از آن،مداوم در حال جستجوست.
جستجوی گم شده های خویش لابلای امواج دریایی از تجربیات و افکار بی نظم.
این خاصیت زندگیست
جست و جو؛
باید همیشه دنبال چیزی بود؛
به دنبال عشق
به دنبال فکر
به دنبال عقیده
به دنبال صعود
پرواز
شهوت
آدمی،نه به آرزو؛
به جستجو
و به تعلق زنده است.
ادمی رنج تناقض را به شیرینی کندوکاو کردن میپذیرد.
سخنی با همه ی عزیزانی که حتی یک بار به این صفحه سری زده اند
تکه ,های ,اش ,یک ,عمر ,وجوه ,به دنبال ,اش را ,را به ,و به ,یک عمر
درباره این سایت